معنی اصطلاحی در خیاطی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

خیاطی

خیاطی. [خ َی ْ یا] (حامص) دوزندگی. درزیگری || صنعت خیاط. صنعت درزیگری.


اصطلاحی

اصطلاحی. [اِ طِ] (ص نسبی) آنچه متعلق به اصطلاح باشد. منسوب به اصطلاح. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). واصطلاحی هر چیزی را که وابسته ٔ به اصطلاح باشد گویند، چنانکه گویند: هذا منقول اصطلاحی، و سنه اصطلاحیه، و شهر اصطلاحی و امثال آن. (از کشاف اصطلاحات الفنون).


چرخ خیاطی

چرخ خیاطی. [چ َ خ ِ خ َی ْ یا] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) ماشین خیاطی. دستگاه خیاطی. ماشین دستی یا پائی که بوسیله ٔ آن خیاطی کنند و جامه یا چیز دیگر دوزند. ماشین خیاطی که چرخ آن را با دست یا بوسیله ٔ پای بحرکت آورند. رجوع به چرخ دستی و چرخ پائی شود.

فرهنگ عمید

خیاطی

شغل و عمل خیاط، دوزندگی،
(اسم، صفت نسبی، منسوب به خیاط) خیاط‌خانه،

مترادف و متضاد زبان فارسی

خیاطی

خیاطت، درزیگری، دوزندگی

فرهنگ فارسی هوشیار

خیاطی

دوزندگی درزیی خیاطت.


اصطلاحی

زبانزدی (صفت) منسوب به اصطلاح هر چیز که وابسته به اصطلاح باشد.

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

واژه پیشنهادی

وسیله خیاطی

سوزن

دوک-ماسوره

ماکو، قرقره، سردوز


گچ خیاطی

مل

معادل ابجد

اصطلاحی در خیاطی

983

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری